مرداب دل

مرداب دل

دلم گرفته است...خیلی...خیلی زیاد گرفته است...گاهی آرزودارم درمیان زندگی قدری آزاد زندگی کنم...دلم می خواهد درانبوه  خلوتها گم شوم... وقدم به جایی گذارم که جزمن وخدایم هیچ یک ازمردم ندانند که من کجایم... میخواهم درشلوغی سکوت غرق شوم...قدری سکوت وآسایش... کمی مهربانی...بخشش...امید...مواد لازم جهت یک زندگی تمام وکمال... میخواهم پیاده مهمان دریاشوم... درجنگل های انبوه وسرسبزش قدری بمیرم... واندکی بعدبیدارشوم...باصدای دریای مواج وتلاطم های آن سحرگاه بیدار شوم...ونظاره گر طلوع خورشید باشم... وتایلدای دگردرکنارساحل به انتظار بگذرانم... روی ماسه های داغ درازبکشم...وبه دریا خیره شوم... خودرا ودل را به دریا بزنم... ودرآبش غوطه ورشوم... به ناگاه سیلی ازخوشی ها وخوشبختی ها بیایدومرا درخودش غرق کند وآنگاه است که زمین برایم کم است وهمدمم دریای خداست... آری خدا... حس می کنم...خدارادردریا به وضوح میتوان یافت... آنگاه که سربه زیر آب فروبردی ومنتظرحضرت اجل،دستان پرمهرش رابه سمت تودرازمی کند وتورا ازقعرناپاکی ها وآلوده آب های،مرداب زندگی بیرون می کشد...میخواهم پابه قلمرو بی نهایت ولایتناهی عالمی فراترازتصورآدمیان گذارم... وخودرا ازاین دوگانگی وترس و وحشت واندوه های مرگبارزندگی رهاسازم... رها...رها...آنچنان که دیگربه زمینیان تعلق نداشته باشم... میخواهم به پلوتوسفرکنم حداقل اگرگرمای خورشید نمی تواند آدمها راگرم ولطیف سازد وقلبم راآرام کند... پس بگذاردرپلوتویخ بزنم... مراباکی نیست...       چرا که توقعی نیست از شمسی که از من دور است و مهرو لطافتش مرا نمی پوشاند ......... پس یخ بزن زهرا .... این جماعت تو را مجسمه  یخی می طلبند .... تا که در روزهای گرم تابستان قدری از یخ وجودت بهره ببرند

خدایا !! کمکم کن ..... قدری گرمای وجودت را می طلبم

       



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






♥ چهار شنبه 15 بهمن 1393برچسب:, ساعت 19:1 توسط Reihaneh